بیانیه سال 67 امام، فقط برای بسیجیان دهه 60 نیست

به مناسبت فرارسیدن هفته‌ی بسیج، جمع كثیری از بسیجیان صبح امروز (شنبه) با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار كردند

1401/09/05
|
14:06

بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب در این دیدار: بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب در این دیدار:
بركات بسیج، این ابتكار عظیم به‌قدری بود كه امام در آذر سال 67، یعنی 9 سال بعد از تشكیل، آن خطابه‌ی والا و شیوا و بلند را در مدح بسیج ایشان صادر كردند. چه اتفاقی در این 9 سال به دست بسیج در كشور افتاد كه امام بزرگوار را آن‌جور تحت تاثیر قرار داد كه آن بیان والا و شیوا و این تعبیرات عجیب را و این ادبیات عجیب را بكار بردند؟

حالا من چند جمله از آن ادبیات فاخر امام بزرگوار را میگویم كه یادتان بیاید امام عزیز ما در این بیانیه در این خطابه در واقع با بسیج مثل یك پدری صحبت كرد كه به فرزندان خودش عشق می‌ورزد. این عبارات را من می‌خوانم: «... بسیج مدرسه عشق، مكتب شاهدان و شهیدان گمنامی است كه بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر دادند....»

چه ادبیات فاخری، چه تعبیرات بلندی: «... درخت پرثمری است كه شكوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می‌دهد...»

بعد امام با آن عظمت كه دنیا را تكان داد، تاریخ را تكان داد، میگوید: «من افتخارم این است كه بسیجی‌ام... من دست یكایك شما را میبوسم.» واقعا اینها فراموش شدنی نیست.

خب، شما مخاطب این بیانید، شما بسیجیان امروز، امام نفرمودند بسیجی دهه 60؛ شما، بسیجیان بعد از شما، تا دوره‌های آینده، همه مخاطب این امام میگوید من دست شماها را می بوسم.
بسیجی‌بودن فرهنگ مجاهدان گمنام است. فرهنگ مجاهدان بی‌توقع و خطرپذیری است، نترسیدن است، خدمتگزاری است برای همه، برای كشور، از خود برای دیگران مایه گذاشتن است.

بسیجی بودن یعنی مظلوم شدن برای اینكه مظلوم را رهایی ببخشد. دیدید در این قضایای اخیر بسیجی‌های مظلوم خودشان مظلوم واقع شدند، برای اینكه نگذارند ملت، مظلومِ یك مشت اغتشاشگر غافل یا جاهل یا مزدور بشود. خودشان مظلوم واقع میشوند، برای اینكه جلوی ظلم دیگران را بگیرند.

بسیجی دهه شصتی و دهه هشتادی و دهه نودی تفاوتی ندارند. شما دهه هشتادی و دهه هفتادی و ... هستید؛ جوانان نورس هستید؛ نه امام را دیده‌اید نه دوران انقلاب را دیده‌اید نه دوران دفاع مقدس را دیده‌اید، اما همان روحیه‌ی جوان تو میدان جنگ در شما هم هست. دهه‌ی شصت و نود و هشتاد ندارد؛ این حرفهای انقطاع نسلی و از این چیزهایی كه میگویند، اینها حرفهای روشنفكری در گعده‌های روشنفكرانه است؛ واقعیتها غیر از این است. امروز بسیج، همان بسیج دهه شصت است.


امروز، هم كشور ظرفیت دارد كه بسیجی تربیت كند و رویشهای نوبه‌نو را در بسیج به وجود بیاورد. بسیج هم این ظرفیت را دارد كه كشور را قدم‌به‌قدم با گامهای بلند جلو ببرد.

این ظرفیت تازه به وجود نیامده، در دوران حكومت های طاغوتی، همین روحیه بسیج پروری ورود در میدان، نترسیدن، با دشمن سینه به سینه شدن در دوران گذشته هم بود. منتها یا بیگانه ها مسلط بر كشور بودند و سركوب می‌كردند، یا خود حكومت ها فاسد بودند.

حالا نمونه هایی‌ از سابقه روحیه بسیجی را من اینجا یادداشت كردم:
در تبریز؛ شیخ محمد خیابانی است، او یك بسیجی است، قیام میكند، حركت میكند بعد هم شهید میشود.
در مشهد؛ محمدتقی‌خان پسیان.
در رشت؛ میرزا كوچك‌خان جنگلی.
در اصفهان؛ آقا نجفی و حاج‌‌آقا نورالله؛
در شیراز؛ آسد عبدالحسین لاری و بعضی دیگر از بزرگان علما، شیخ جعفر محلاتی
در بوشهر؛ رئیسعلی دلواری.
و در جاهای دیگر هم همینطور، زیاد است دیگر.

اغلب، شرح حال اینها را شماها نمیدانید متأسفانه؛ باید كتاب زیاد بخوانید؛ باید شرح حال اینها را بفهمید، بدانید.

غالباً اینها یا سركوب شدند یا كمك نشدند یا دولتها برایشان مانع ایجاد كردند. این روحیه‌ی بسیجی وجود داشته اما در دوران انقلاب همین ظرفیت افزایش پیدا كرد به خاطر اینكه انقلاب روحیه‌ی ضد استكباری و ضد استبدادی مردم را تقویت كرد.

امام بسیج را شجره طیبه دانستند. خصوصیت شجره طیبه این است، كه در هر دوره ای، ثمرات شیرین خود، نتایج خودش رو بروز میدهد.

در هر دوره ای حضور بسیج، زنده بودن انقلاب را نشان می‌دهد، نشان می‌دهد انقلاب زنده است، به كوری چشم آن‌هایی كه از كلمه انقلاب وحشت میكنند، ناراحت میشوند؛ دوست ندارند اسم انقلاب آورده بشود؛ از انقلاب ابراز بیزاری میكنند، برائت میكنند اما وجود بسیج نشان میدهد انقلاب زنده است، انقلاب نوزاست، پدیدآورنده است.

دیروز بچه‌های تیم ملی ما چشم ملت ما را روشن كردند؛ ان‌شاءالله چشمشان روشن باشد...

با انقلاب اسلامی كشور هویت وابستگی و آویزان بودن به انگلیس و آمریكا را تبدیل كرد به هویت استقلال، استحكام، روی پای خود ایستادن، حرف قدرتمندانه زدن، باج ندادن.
این هویت جدید طبعاً در ایران منحصر نماند. در كشورهای دیگر ملتها بیدار شدند.

بنابراین غربیها باید به فكر علاج می افتادند، غربی‌هایی كه تا دیروز، در ایران و بر این منطقه مسلط بودند، حالا دیدند همه چیز را تقریبا دارند از دست میدهند، باید چه كنند؟ باید ایران و انقلاب را نابود كنند... اینكه میگویم، مال چهل سال پیش است، آن روز هنوز انقلاب یك نهال بود؛ هنوز این درخت تناور به این شكل درنیامده‌ بود.

بعد كه جنگ تحمیلی شد، هشت سال همه دنیا با صدام همكاری كردند، در عین حال صدام شكست خورد؛ بیشتر فهمیدند كه با ایران نمیشود روبرو شد؛ می‌دیدند امتداد انقلاب اسلامی و عمق راهبردی انقلاب را.

لذا غربیها به فكر این افتادند كه قبل از آنی كه از پا بیندازند جمهوری اسلامی را، باید رفت كشورهای دوروبر را، آنجاهایی كه عمق راهبردی ایران هست، اینها را بایستی اول فلج كرد.

شخصیت های برجسته سیاسی آمریكایی، این توطئه را افشا كردند: شش كشور هست كه قبل از ایران بایستی حكومت های این شش كشور را ما ساقط كنیم، تسلط بر اینها پیدا كنیم، این شش كشور كه ساقط شدند، ایران ضعیف میشود، آنوقت میشود به ایران حمله كرد. این شش كشور:
یكی اش عراق بود.
سوریه بخاطر اینكه از زمان حافظ‌اسد، از اول جنگ، سوریه در كنار ما بود. پس دولت سوریه هم باید ساقط بشود.
سوم لبنان؛ لبنان چرا؟ بخاطر اینكه در آنجا پایگاههای مستحكم انقلابی، یعنی حزب الله و حزب أمل، آنجا هستند، طرفدار ایرانند.
چهارم، لیبی در شمال آفریقا. برای اینكه می‌دانستند لیبی در یك مواردی پشتیبانی‌هایی از ما كرده، پشتیبانی‌های نظامی از ما كرده بود، در زبان هم از طرف ما حمایت میكرد.
پنجم، سودان. سودان هم دلایل خاصی داشت، روشن بود. سرانش با ما رفت‌وآمد داشتند. می‌آمدند، می‌رفتند، در دوره‌های مختلف. بعد از اینكه آنجا انقلاب شده بود و پیروزی به دست آورده بودند، با ما ارتباط داشتند. بعد هم سومالی، آن هم به یك دلیل دیگری.

این شش تا كشور بایستی تضعیف می‌شدند، از بین می‌رفتند، حكومت‌هایش ساقط می‌شدند، در واقع عمق راهبردی ایران به نظر آنها این شش تا كشور بود اینها بایستی در اختیار آمریكا و استعمار قرار می‌گرفتند، بعد می‌آمدند سراغ ایران.

اما ایران چكار كرد؟ جمهوری اسلامی در شمال آفریقا مطلقا ورود پیدا نكرد، نه در لیبی، نه در سودان نه در سومالی، نخواستیم وارد بشیم و وارد نشدیم، اما در این سه كشور، یعنی كشور عراق و كشور سوریه و كشور لبنان، سیاست ایران كاركرد پیدا كرد، حضور نظامی به آن صورت نداشتیم، اما آنجا كار انجام گرفت.

نتیجه‌ی این كار چه شد؟ شكست آمریكا در این سه كشور. اینها میخواستند اختیار عراق را در دست بگیرند، نشد؛ اینها میخواستند حكومت سوریه را ساقط كنند، نشد؛ اینها میخواستند حزب‌الله و أمل را در لبنان از بین ببرند، نشد، نتوانستند.

این نقشه‌ای بود كه آمریكایی‌ها با چند میلیارد دلار پول و هزاران ساعت كار فكری كشیده بودند، برای اینكه بتوانند به ایران لطمه بزنند، این نقشه‌ی اینها، توطئه‌ی اینها خنثی شد، با نیروی عظیم و كارآمد جمهوری اسلامی كه مظهر و پرچم این نیروی عظیم شخصی بود به نام حاج قاسم سلیمانی. حالا معلوم میشود كه چرا اسم حاج قاسم سلیمانی برای ملت ایران این‌قدر محبوب است، برای دشمنان ایران این‌قدر مغضوب است.

استعمار غرب نسبت به منطقه‌ی غرب آسیا، یك رویكردی دارد. این منطقه‌ای كه خودشان اسمش را می‌گذارند «خاورمیانه»، بعد از دو جنگ جهانی استعمار غربی، اول اروپا بعد هم آمریكا، نسبت به این منطقه یك توجه خاص، رویكرد خاصی را به وجود آوردند چرا؟ چون منطقه منطقه‌ی مهمی است. مهم‌ترین عامل حركت چرخ‌های صنعتی دنیای غرب به عامل نفت وابسته است. مركز عمده‌ی نفت در دنیا در این‌جاست. منطقه‌ی غرب آسیا منطقه‌ی ارتباط شرق و غرب است.

رژیم غاصب صهیونیستی را به عنوان پایگاه غرب، اول پایگاه اروپا بعد هم پایگاه آمریكا قرار دادند برای اینكه بتوانند مسلط به این منطقه باشند. كشورها را به جان هم بیندازند، جنگ درست كنند، تحمیل كنند، توسعه بدهند، غارت كنند؛ اصلاً رژیم صهیونیستی را برای این به‌وجود آوردند.

در این منطقه غرب آسیا هم یك نقطه هست كه از همه مهمتر است و آن ایران است؛ ایران از همه مهمتر است؛ بخاطر اینكه هم ثروتش بیشتر از همه‌ی این كشورهاست: نفت، گاز، معادن طبیعی؛ هم نقطه‌ی وقوع این كشور، حساسترین نقطه است، چهارراه است، چهارراه شرق و غرب.

روی ایران بیشتر از همه حساس بودند. لذا روی ایران سرمایه‌گذاری كردند. اول انگلیس‌ها آمدند هر چه توانستند نفوذ پیدا كردند، وارد شدند، تشكیلات درست كردند. بعد هم آمریكایی‌ها آمدند، آمریكایی‌ها هم اولی كه آمدند با عنوان كمك آمدند. بعد كم كم جای پایشان را محكم كردند، دیگران را كنار زدند یا تضعیف كردند، خودشان مسلط شدند بر ایران. روی كشورهای دیگر خاورمیانه هم همین‌جور، هركدام به یك نحوی.

این وضع كشور و منطقه قبل از انقلاب است. انقلاب اسلامی در ایران ناگهان همه‌ی چرت‌های اینها را پاره كرد. یك حادثه‌ای پیش آمد، یك ضربه‌ی مهلكی به این سیاست استعماری، انقلاب وارد كرد، اینها گیج شدند. رئیس‌جمهور آمریكا آمده بود ایران و می‌گفت ایران جزیره‌ی امن است. هشت نه ماه بعدش انقلاب شد، همین جزیره امن، اینجور اینا غافلگیر شدند، اینجور انقلاب ناگهان در مقابل اینها ظاهر شد و اینها را با ترس و تردید و خوف به كنج انزوا راند. انقلاب شد یك سد مستحكم، اینها را بیرون كرد، عوامل‌شان یك عده ای خودشان فرار كردند، یك عده ای بیرون شدند، یك عده‌ای اعدام شدند، یك سدی در مقابل حضور آمریكا و حضور غرب به طور كلی در منطقه ایجاد كرد.
بركات بسیج، این ابتكار عظیم به‌قدری بود كه امام در آذر سال 67، یعنی 9 سال بعد از تشكیل، آن خطابه‌ی والا و شیوا و بلند را در مدح بسیج ایشان صادر كردند. چه اتفاقی در این 9 سال به دست بسیج در كشور افتاد كه امام بزرگوار را آن‌جور تحت تاثیر قرار داد كه آن بیان والا و شیوا و این تعبیرات عجیب را و این ادبیات عجیب را بكار بردند؟

حالا من چند جمله از آن ادبیات فاخر امام بزرگوار را میگویم كه یادتان بیاید امام عزیز ما در این بیانیه در این خطابه در واقع با بسیج مثل یك پدری صحبت كرد كه به فرزندان خودش عشق می‌ورزد. این عبارات را من می‌خوانم: «... بسیج مدرسه عشق، مكتب شاهدان و شهیدان گمنامی است كه بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر دادند....»

چه ادبیات فاخری، چه تعبیرات بلندی: «... درخت پرثمری است كه شكوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می‌دهد...»

بعد امام با آن عظمت كه دنیا را تكان داد، تاریخ را تكان داد، میگوید: «من افتخارم این است كه بسیجی‌ام... من دست یكایك شما را میبوسم.» واقعا اینها فراموش شدنی نیست.

خب، شما مخاطب این بیانید، شما بسیجیان امروز، امام نفرمودند بسیجی دهه 60؛ شما، بسیجیان بعد از شما، تا دوره‌های آینده، همه مخاطب این امام میگوید من دست شماها را می بوسم.

بسیجی‌بودن فرهنگ مجاهدان گمنام است. فرهنگ مجاهدان بی‌توقع و خطرپذیری است، نترسیدن است، خدمتگزاری است برای همه، برای كشور، از خود برای دیگران مایه گذاشتن است.

بسیجی بودن یعنی مظلوم شدن برای اینكه مظلوم را رهایی ببخشد. دیدید در این قضایای اخیر بسیجی‌های مظلوم خودشان مظلوم واقع شدند، برای اینكه نگذارند ملت، مظلومِ یك مشت اغتشاشگر غافل یا جاهل یا مزدور بشود. خودشان مظلوم واقع میشوند، برای اینكه جلوی ظلم دیگران را بگیرند.

بسیجی دهه شصتی و دهه هشتادی و دهه نودی تفاوتی ندارند. شما دهه هشتادی و دهه هفتادی و ... هستید؛ جوانان نورس هستید؛ نه امام را دیده‌اید نه دوران انقلاب را دیده‌اید نه دوران دفاع مقدس را دیده‌اید، اما همان روحیه‌ی جوان تو میدان جنگ در شما هم هست. دهه‌ی شصت و نود و هشتاد ندارد؛ این حرفهای انقطاع نسلی و از این چیزهایی كه میگویند، اینها حرفهای روشنفكری در گعده‌های روشنفكرانه است؛ واقعیتها غیر از این است. امروز بسیج، همان بسیج دهه شصت است.


امروز، هم كشور ظرفیت دارد كه بسیجی تربیت كند و رویشهای نوبه‌نو را در بسیج به وجود بیاورد. بسیج هم این ظرفیت را دارد كه كشور را قدم‌به‌قدم با گامهای بلند جلو ببرد.

این ظرفیت تازه به وجود نیامده، در دوران حكومت های طاغوتی، همین روحیه بسیج پروری ورود در میدان، نترسیدن، با دشمن سینه به سینه شدن در دوران گذشته هم بود. منتها یا بیگانه ها مسلط بر كشور بودند و سركوب می‌كردند، یا خود حكومت ها فاسد بودند.

حالا نمونه هایی‌ از سابقه روحیه بسیجی را من اینجا یادداشت كردم:
در تبریز؛ شیخ محمد خیابانی است، او یك بسیجی است، قیام میكند، حركت میكند بعد هم شهید میشود.
در مشهد؛ محمدتقی‌خان پسیان.
در رشت؛ میرزا كوچك‌خان جنگلی.
در اصفهان؛ آقا نجفی و حاج‌‌آقا نورالله؛
در شیراز؛ آسد عبدالحسین لاری و بعضی دیگر از بزرگان علما، شیخ جعفر محلاتی
در بوشهر؛ رئیسعلی دلواری.
و در جاهای دیگر هم همینطور، زیاد است دیگر.

اغلب، شرح حال اینها را شماها نمیدانید متأسفانه؛ باید كتاب زیاد بخوانید؛ باید شرح حال اینها را بفهمید، بدانید.

غالباً اینها یا سركوب شدند یا كمك نشدند یا دولتها برایشان مانع ایجاد كردند. این روحیه‌ی بسیجی وجود داشته اما در دوران انقلاب همین ظرفیت افزایش پیدا كرد به خاطر اینكه انقلاب روحیه‌ی ضد استكباری و ضد استبدادی مردم را تقویت كرد.

امام بسیج را شجره طیبه دانستند. خصوصیت شجره طیبه این است، كه در هر دوره ای، ثمرات شیرین خود، نتایج خودش رو بروز میدهد.

در هر دوره ای حضور بسیج، زنده بودن انقلاب را نشان می‌دهد، نشان می‌دهد انقلاب زنده است، به كوری چشم آن‌هایی كه از كلمه انقلاب وحشت میكنند، ناراحت میشوند؛ دوست ندارند اسم انقلاب آورده بشود؛ از انقلاب ابراز بیزاری میكنند، برائت میكنند اما وجود بسیج نشان میدهد انقلاب زنده است، انقلاب نوزاست، پدیدآورنده است.

دیروز بچه‌های تیم ملی ما چشم ملت ما را روشن كردند؛ ان‌شاءالله چشمشان روشن باشد...

با انقلاب اسلامی كشور هویت وابستگی و آویزان بودن به انگلیس و آمریكا را تبدیل كرد به هویت استقلال، استحكام، روی پای خود ایستادن، حرف قدرتمندانه زدن، باج ندادن.
این هویت جدید طبعاً در ایران منحصر نماند. در كشورهای دیگر ملتها بیدار شدند.

بنابراین غربیها باید به فكر علاج می افتادند، غربی‌هایی كه تا دیروز، در ایران و بر این منطقه مسلط بودند، حالا دیدند همه چیز را تقریبا دارند از دست میدهند، باید چه كنند؟ باید ایران و انقلاب را نابود كنند... اینكه میگویم، مال چهل سال پیش است، آن روز هنوز انقلاب یك نهال بود؛ هنوز این درخت تناور به این شكل درنیامده‌ بود.

بعد كه جنگ تحمیلی شد، هشت سال همه دنیا با صدام همكاری كردند، در عین حال صدام شكست خورد؛ بیشتر فهمیدند كه با ایران نمیشود روبرو شد؛ می‌دیدند امتداد انقلاب اسلامی و عمق راهبردی انقلاب را.

لذا غربیها به فكر این افتادند كه قبل از آنی كه از پا بیندازند جمهوری اسلامی را، باید رفت كشورهای دوروبر را، آنجاهایی كه عمق راهبردی ایران هست، اینها را بایستی اول فلج كرد.

شخصیت های برجسته سیاسی آمریكایی، این توطئه را افشا كردند: شش كشور هست كه قبل از ایران بایستی حكومت های این شش كشور را ما ساقط كنیم، تسلط بر اینها پیدا كنیم، این شش كشور كه ساقط شدند، ایران ضعیف میشود، آنوقت میشود به ایران حمله كرد. این شش كشور:
یكی اش عراق بود.
سوریه بخاطر اینكه از زمان حافظ‌اسد، از اول جنگ، سوریه در كنار ما بود. پس دولت سوریه هم باید ساقط بشود.
سوم لبنان؛ لبنان چرا؟ بخاطر اینكه در آنجا پایگاههای مستحكم انقلابی، یعنی حزب الله و حزب أمل، آنجا هستند، طرفدار ایرانند.
چهارم، لیبی در شمال آفریقا. برای اینكه می‌دانستند لیبی در یك مواردی پشتیبانی‌هایی از ما كرده، پشتیبانی‌های نظامی از ما كرده بود، در زبان هم از طرف ما حمایت میكرد.
پنجم، سودان. سودان هم دلایل خاصی داشت، روشن بود. سرانش با ما رفت‌وآمد داشتند. می‌آمدند، می‌رفتند، در دوره‌های مختلف. بعد از اینكه آنجا انقلاب شده بود و پیروزی به دست آورده بودند، با ما ارتباط داشتند. بعد هم سومالی، آن هم به یك دلیل دیگری.

این شش تا كشور بایستی تضعیف می‌شدند، از بین می‌رفتند، حكومت‌هایش ساقط می‌شدند، در واقع عمق راهبردی ایران به نظر آنها این شش تا كشور بود اینها بایستی در اختیار آمریكا و استعمار قرار می‌گرفتند، بعد می‌آمدند سراغ ایران.

اما ایران چكار كرد؟ جمهوری اسلامی در شمال آفریقا مطلقا ورود پیدا نكرد، نه در لیبی، نه در سودان نه در سومالی، نخواستیم وارد بشیم و وارد نشدیم، اما در این سه كشور، یعنی كشور عراق و كشور سوریه و كشور لبنان، سیاست ایران كاركرد پیدا كرد، حضور نظامی به آن صورت نداشتیم، اما آنجا كار انجام گرفت.

نتیجه‌ی این كار چه شد؟ شكست آمریكا در این سه كشور. اینها میخواستند اختیار عراق را در دست بگیرند، نشد؛ اینها میخواستند حكومت سوریه را ساقط كنند، نشد؛ اینها میخواستند حزب‌الله و أمل را در لبنان از بین ببرند، نشد، نتوانستند.

این نقشه‌ای بود كه آمریكایی‌ها با چند میلیارد دلار پول و هزاران ساعت كار فكری كشیده بودند، برای اینكه بتوانند به ایران لطمه بزنند، این نقشه‌ی اینها، توطئه‌ی اینها خنثی شد، با نیروی عظیم و كارآمد جمهوری اسلامی كه مظهر و پرچم این نیروی عظیم شخصی بود به نام حاج قاسم سلیمانی. حالا معلوم میشود كه چرا اسم حاج قاسم سلیمانی برای ملت ایران این‌قدر محبوب است، برای دشمنان ایران این‌قدر مغضوب است.

استعمار غرب نسبت به منطقه‌ی غرب آسیا، یك رویكردی دارد. این منطقه‌ای كه خودشان اسمش را می‌گذارند «خاورمیانه»، بعد از دو جنگ جهانی استعمار غربی، اول اروپا بعد هم آمریكا، نسبت به این منطقه یك توجه خاص، رویكرد خاصی را به وجود آوردند چرا؟ چون منطقه منطقه‌ی مهمی است. مهم‌ترین عامل حركت چرخ‌های صنعتی دنیای غرب به عامل نفت وابسته است. مركز عمده‌ی نفت در دنیا در این‌جاست. منطقه‌ی غرب آسیا منطقه‌ی ارتباط شرق و غرب است.

رژیم غاصب صهیونیستی را به عنوان پایگاه غرب، اول پایگاه اروپا بعد هم پایگاه آمریكا قرار دادند برای اینكه بتوانند مسلط به این منطقه باشند. كشورها را به جان هم بیندازند، جنگ درست كنند، تحمیل كنند، توسعه بدهند، غارت كنند؛ اصلاً رژیم صهیونیستی را برای این به‌وجود آوردند.

در این منطقه غرب آسیا هم یك نقطه هست كه از همه مهمتر است و آن ایران است؛ ایران از همه مهمتر است؛ بخاطر اینكه هم ثروتش بیشتر از همه‌ی این كشورهاست: نفت، گاز، معادن طبیعی؛ هم نقطه‌ی وقوع این كشور، حساسترین نقطه است، چهارراه است، چهارراه شرق و غرب.

روی ایران بیشتر از همه حساس بودند. لذا روی ایران سرمایه‌گذاری كردند. اول انگلیس‌ها آمدند هر چه توانستند نفوذ پیدا كردند، وارد شدند، تشكیلات درست كردند. بعد هم آمریكایی‌ها آمدند، آمریكایی‌ها هم اولی كه آمدند با عنوان كمك آمدند. بعد كم كم جای پایشان را محكم كردند، دیگران را كنار زدند یا تضعیف كردند، خودشان مسلط شدند بر ایران. روی كشورهای دیگر خاورمیانه هم همین‌جور، هركدام به یك نحوی.

این وضع كشور و منطقه قبل از انقلاب است. انقلاب اسلامی در ایران ناگهان همه‌ی چرت‌های اینها را پاره كرد. یك حادثه‌ای پیش آمد، یك ضربه‌ی مهلكی به این سیاست استعماری، انقلاب وارد كرد، اینها گیج شدند. رئیس‌جمهور آمریكا آمده بود ایران و می‌گفت ایران جزیره‌ی امن است. هشت نه ماه بعدش انقلاب شد، همین جزیره امن، اینجور اینا غافلگیر شدند، اینجور انقلاب ناگهان در مقابل اینها ظاهر شد و اینها را با ترس و تردید و خوف به كنج انزوا راند. انقلاب شد یك سد مستحكم، اینها را بیرون كرد، عوامل‌شان یك عده ای خودشان فرار كردند، یك عده ای بیرون شدند، یك عده‌ای اعدام شدند، یك سدی در مقابل حضور آمریكا و حضور غرب به طور كلی در منطقه ایجاد كرد.

دسترسی سریع