باید به زبان روز و با شیوه‌های درست معارف ائمه را به دنیا منعكس كرد

بیانات در دیدار اعضای هیئت علمی پنجمین كنگره جهانی حضرت رضا علیه‌السلام

1403/02/24
|
19:58

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اوّلاً تشكیل این كنگره و این گردهمایی كار بسیار خوبی است؛‌ چون ماها ــ داخل جامعه‌ی شیعه؛ حالا قبل از اینكه به دیگران برسیم ــ در زمینه‌ی معرفت ائمّه نقایص زیادی داریم؛ گاهی به یك جنبه توجّه شده با افراط و بدون اتقان، از جنبه‌های دیگر غفلت شده؛ و گاهی حتّی به همان هم توجّه نشده، و به همین مسائل ظاهری و توجّهات ظاهری و [مانند] اینها بسنده شده.

به نظر من ما به عنوان شیعه، به عنوان مجموعه‌ی اهل تشیّع، یكی از وظایف بزرگمان این است كه ائمّه‌ی خودمان را به دنیا معرفی كنیم. حالا بعضی از ائمّه (علیهم السّلام) مثل امام حسین (علیه السّلام) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، به دلایلی معرفی‌شده هستند؛ دیگران درباره‌شان نوشته‌اند، گفته‌اند و نوعی شناخت از آنها در دنیای غیر شیعه و حتّی دنیای غیر اسلام وجود دارد؛ لكن اكثر ائمّه (علیهم السّلام) ناشناخته‌اند. امام حسن مجتبیٰ با آن عظمت ناشناخته است، حضرت موسی‌بن‌جعفر، حضرت هادی، امام جعفر صادق، با آن دستگاه عظیم و فعّالیّت فوق‌العاده، اینها در دنیا ناشناخته‌اند. اگر چنانچه درباره‌ی اینها حرفی هم گفته شده از غیر شیعه ــ قهراً از غیر شیعه كه باشد، جنبه‌ی غیر فرقه‌ای پیدا میكند ــ خیلی قلیل و محدود است. حالا مثلاً فلان نویسنده‌ی عارف، در خلال عرفا اسم امام جعفر صادق را می‌آورد، مثلاً نیم صفحه یا كمتر درباره‌ی ایشان به عنوان یك فرد عارف و [مانند] اینها صحبت میكند؛ این [معرّفی] در این حد است، بیشتر نیست.

من به نظرم میرسد راجع به زندگی ائمّه (علیهم السّلام) از سه بُعد ‌باید كار بشود: یكی از آن بُعد معنوی و الهی، یعنی آن قداست؛ جنبه‌ی قداست ائمّه (علیهم السّلام)؛ از این نمیشود صرف‌نظر كرد؛ درباره‌ی این باید صحبت بشود، منتها متقن صحبت بشود. گاهی حرفهایی زده میشود، روایاتی به عنوان پشتیبان آن حرفها آورده میشود، [امّا] حرفها ضعیف است. ما باید جنبه‌ی ملكوتی ائمّه (علیهم السّلام)، جنبه‌ی معنوی و عرشی ائمّه را بیان كنیم؛ این جزو چیزهایی نیست كه ما درباره‌اش بخواهیم تقیّه كنیم یا مثلاً مخفی كنیم؛ نه، باید این جنبه‌ی معنوی و عرشی ائمّه را بگوییم؛ كمااینكه در مورد خود پیغمبر [گفته‌ایم]. مسئله‌ی معصومیّتشان، مسئله‌ی ارتباطات آنها با خدای متعال، ارتباطات آنها با فرشته‌ها ــ اینهایی كه هست ــ ولایت آنها به آن معنای معنوی‌اش، اینها را باید بگوییم؛ از این جنبه باید یك كار عالمانه‌ی قوی خوبی انجام بگیرد.

جنبه‌ی دوّم، جنبه‌ی كلمات و درسهای اینها است ــ همین كه آقایان هم به آن اشاره كردید ــ در زمینه‌های مختلف؛ در زمینه‌ی مسائل زندگی، مسائل گوناگونِ مورد نیاز انسان: اخلاقیّات،‌ معاشرت، دین، احكام؛ ائمّه‌ی ما حرف دارند، مكتب دارند [كه باید] بیان بشود.

بعضی از این جنبه‌ها كه ما خیلی هم به آن توجّه نمیكنیم، در دنیا موضوعیّت دارد؛ حالا مثلاً فرض كنید مسئله‌ی حمایت از حیوانات؛ شما نگاه كنید در روایات ما از ائمّه، نسبت به مسئله‌ی رعایت حیوانات و حمایت از حیوانات چقدر بحث شده؛ این اگر چنانچه در دنیا مطرح بشود، گفته بشود، شناخته بشود، خب یك چیز مهمّی است. ببینید حالا چه كسی از ماها درباره‌ی این فكر میكند؟ كداممان دنبال این قضیّه هستیم؟ [یا موضوع] معاشرتها،‌ مضامینی كه درباره‌ی ارتباط با غیر شیعه و غیر مسلمان هست؛ این‌همه در روایات ما در این زمینه به تَبَع قرآن كریم حرف هست؛ [مثل] «لایَنهاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوكُم فِی الدّین‌»؛(2) اینها حرفهایی است كه تكرار كرده‌ایم و مكرّر اینها را گفته‌ایم. اینها از میان كلمات ائمّه باید بیان بشود و منتقل بشود.
خب، این‌همه ما كتاب داریم؛ یعنی مثلاً بحارالانوار [بیشتر از] صد جلد كتاب است؛ و از این قبیل كتب فراوان است، امّا اینها در یك محدوده‌ی خاصی هستند دیگر. یك شعری آن روز بنده خواندم:(3)
مِی نابی ولی از خلوت خُم
چو در ساغر نمی‌آیی چه حاصل؟(4)
مِی ناب را باید آورد در ساغر تا قابل استفاده باشد؛ ولی در خُم مانده. این مِی نابِ معارف زندگی ‌ما كه از ائمّه آمده، همین‌طور در خُم مانده، سرش را هم خشت گذاشتیم ــ قدیمها خشت میگذاشتند سرِ خم و می‌بستند ــ ما این‌جوری [عمل] كرده‌ایم. این[جوری] نمیشود؛ این باید به زبان روز، به زبان فنّی، با شیوه‌های درست به دنیا منعكس بشود. امروز دیگر ارتباط با دنیا كار آسانی شده؛ یعنی شما اینجا می‌نشینید و یك دكمه‌ای را فشار میدهید و ده دقیقه وقت صرف میكنید، در دورترین نقطه‌ی عالم ــ در استرالیا، در كانادا، در آمریكا، در فلان ‌جا ــ هر كس كه شما بخواهید، حرف شما را می‌شنود. این خیلی چیز مهمّی است. در این كار، از این شیوه باید استفاده بشود؛ منتها زبان مهم است؛ [اینكه] با چه زبانی میخواهید بیان كنید. این هم بخش دوّم آن چیزی است كه برای معرّفی ائمّه باید دنبال بشود.

بخش سوّم، مسئله‌ی سیاست است؛‌ این همان چیزی است كه بنده در آن [بررسی] سالهای زندگی ائمّه، عمدتاً این را دنبال میكردم كه ائمّه چه كار میكردند و چه كار میخواستند بكنند. بخش سیاست، بخش خیلی مهمّی است. سیاست ائمّه چه بود؟ اینكه امام با همه‌ی آن مقامات، با همه‌ی آن مرتبتِ الهی كه دارد و امانت الهی كه دستش هست، اكتفا كند به اینكه مثلاً یك مقدار احكام بگوید و یك مقدار اخلاق بگوید و مانند اینها، این به نظر اصلاً برای انسان وقتی كه درست توجّه كند قابل فهم نیست؛ آنها هدفهای بزرگی داشتند. هدف عمده‌ی آنها هم ایجاد جامعه‌ی اسلامی [بوده]؛ كه ایجاد جامعه‌ی اسلامی بدون ایجاد حاكمیّت اسلامی امكان‌پذیر نیست؛ پس دنبال حاكمیّت اسلامی بودند. یك بُعد مهمّ امامت این است؛ امامت یعنی ریاست دین و دنیا، ریاست مادّه و معنا. خب مادّه‌اش عبارت است از همین سیاست و اداره‌ی كشور و اداره‌ی حكومت. و همه‌ی ائمّه دنبال این بوده‌اند؛ یعنی بدون استثنا همه‌ی ائمّه دنبال این بوده‌اند؛ منتها با شیوه‌های مختلف، در فصول مختلف، با روشها و اهداف كوتاه‌مدّت مختلف؛ [امّا] هدف بلندمدّت یكی بود.

من حالا راجع به حضرت رضا (سلام‌ الله ‌علیه)، بعد یك جمله‌ای عرض خواهم كرد. حالا مثلاً فرض كنید در زمان امام صادق (علیه‌ السّلام)؛ به حضرت مراجعه میشده كه چرا قیام نمیكنید؛ مكرّر در روایت داریم و دیده‌اید دیگر كه [میپرسیدند] چرا قیام نمیكنید. حضرت هم به هر كسی یك استدلال یا یك جور جوابی میدهند. خب، چرا از حضرت این‌قدر سؤال میكنند كه چرا قیام نمیكنید؟ علّتش این است كه بنا بوده حضرت قیام كند؛ این را شیعه میدانسته، این بین شیعه مسلّم بوده.

وقتی كه به امام حسن مجتبیٰ (سلام الله علیه) اعتراض كردند كه چرا شما صلح كردید، از جمله‌ی حرفهایی كه مكرّراً از حضرت مجتبیٰ نقل شده این است كه میفرماید: «ما تَدری لَعَلَّهُ فِتنَةٌ لَكُم‌ وَ مَتاعٌ‌ اِلیٰ‌ حین‌»؛(5) این [كار] یك زمان دارد، یك اَمَد دارد، یك سرآمد دارد. شما چه میدانید؟ یعنی این وعده است. آن وقت در روایت امام این وعده مشخّص شده؛ در روایت است: اِنَّ اللهَ جَعَلَ هذَا الاَمر فی سَنَةِ سَبعین. امام مجتبیٰ سال 40، 41 این حرف را زدند، بنا بوده سال 70 قیام انجام بگیرد و حكومت اسلامی تشكیل بشود؛ در تقدیر الهی این بوده كه این كار انجام بگیرد. بعد میفرماید: «فَلَمّا قُتِلَ‌ الحُسَینُ‌ عَلَیهِ السَّلَامُ اِشتَدَّ غَضَبُ اللَهِ عَلَی اَهلِ الاَرضِ فَاَخَّرَه‌»؛(6) وقتی در سال 61 ــ محرّم 61 ــ حضرت به شهادت رسیدند، این كار عقب افتاد؛ این [كار] بنا بود سال 70 انجام بگیرد، [امّا] به خاطر شهادت سیّدالشّهدا و عوامل بیرونی‌ای كه طبعاً مترتّب بر این معنا میشد، این كار عقب افتاد. حالا در تعبیر روایت، «اِشتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَی اَهلِ الاَرض» است، امّا میدانیم كه این «اشتداد غضب» و آنچه بر آن مترتّب میشود، با همین عوامل ظاهری و علل و عوامل معمولی تطبیق میكند؛ عوامل معمولی‌اش این است، كه باز در یك روایت دیگر هست كه: اِرتَدَّ النّاسُ‌ بَعدَ الحُسَینِ‌ اِلّا ثَلاثَة؛ «اِرتَدَّ» نه به معنایی كه از دین برگشتند، یعنی بعد از امام حسین، شیعه از این راهی كه داشت میرفت مردّد شد؛ یعنی با این وضع چه جوری میشود رفت؛ مگر سه نفر: یحیی‌بن‌امّ‌طویل [و دو نفر دیگر]؛ سه نفر بیشتر نماندند. حضرت صادق میفرماید: «ثُمَّ‌ اِنَّ‌ النّاسَ‌ لَحِقوا وَ كَثُروا»،(7) سی سال زحمت امام سجّاد و بعد حضرت باقر، نتیجه‌اش این شده كه این [تعداد بیشتر شد].

خب بعد در [ادامه‌ی] همان روایتی كه داشتم میخواندم، خدای متعال آن امر حكومت را كه سال 70 قرار بود اتّفاق بیفتد، به تأخیر انداخت به سال 140؛ «فَاَخَّرَهُ اِلی اَربَعینَ وَ مِائَة».(8) سال 140، سال زندگی امام صادق است دیگر؛ حضرت [سال] 148 از دنیا رفتند. این [مطلب] بینِ شیعه، بین خواصّ شیعه گفته میشده، تكرار میشده. بعد البتّه حضرت علّت اینكه تأخیر افتاد را بعداً در همین روایت ذكر میكنند كه این‌جوری شد كه تأخیر افتاد. لذا شما می‌بینید ــ این در روایت هست ــ كه زُراره ــ كه خب دیگر جزو نزدیك‌ترین‌ها است؛ زراره در كوفه است؛ میدانید اهل كوفه است؛ ساكن كوفه بود ــ یك پیغام میدهد به حضرت، یك نامه‌ای مینویسد به حضرت صادق (علیه السّلام) و میگوید كه یك نفر از دوستان ما از مردم، یعنی از شیعه، اینجا دچار گرفتاریِ قرض شده و حكومت میخواهد این را دستگیر كند به خاطر مدیون شدنش، به خاطر قرض سنگینی كه دارد. این [فرد] الان مدّتی است فرار كرده؛ از زن و بچّه‌اش دور شده و فرار كرده و آواره است برای اینكه نتوانند دستگیرش كنند. [زراره مینویسد:] حالا من از شما سؤال میكنم اگر «هذا الأمر» ــ این «هذا الأمر» در روایات زیاد تكرار میشود؛ یعنی همین مسئله‌ی حكومت ــ اگر «هذا الامر» در همین یكی دو سال بنا است اتّفاق بیفتد، بگوییم این [فرد] باشد تا وقتی كه این اتّفاق بیفتد و شماها بیایید سر كار و قضیّه خلاص بشود؛ امّا اگر قرار نیست، بنا نیست این [امر] یكی دو ساله انجام بگیرد، رفقا جمع شوند، پول جمع كنیم و قرض این بیچاره را بدهیم كه بیاید سر خانه و زندگی.(9) این را زراره سؤال میكند؛ این شوخی نیست. زراره چرا احتمال میدهد كه ظرف یكی دو سال بشود این كار اتّفاق بیفتد؟

باز یك روایت دیگر از زراره دارد، میگوید: «و الله لا اری علی هذه الاعواد الّا جعفراً»؛(10) «اعواد» یعنی منبر، یعنی ستونهای منبر؛ میگوید روی این ستونهای منبر، من غیر از جعفر را نمیبینم. یعنی یقین داشته كه حضرت می‌آیند روی منبر خلافت می‌نشینند؛ یعنی این [انتظار] وجود داشته. بعد خب «یَمحُوا اللَهُ ما یَشاءُ وَ یُثبِتُ‌ وَ عِندَهُ اُمُّ الكِتاب‌»؛(11) قدر الهی این است، قضای الهی این نیست. قضای الهی، آن كه قَدَرِ تثبیت‌شده است، آن به‌اصطلاح قرار قطعی‌شده، آن [امر] نبوده؛ به خاطر عوامل خاص و علل و عوامل این‌جوری. پس ائمّه دنبال این قضیّه بودند؛ این خیلی قضیّه‌ی مهمی است.

حالا شما در این باب ببینید نقش امام رضا (علیه ‌السّلام) چیست. حالا البتّه من الان یادم نیست مطالب آن سخنرانی كه جنابعالی(12) میفرمایید؛ قبل از آن هم من سال اوّل یك پیامی(13) فرستادم مشهد و در آن پیام، مسئله‌ی قبول ولایتعهدی امام رضا را تحلیل كردم. یعنی گفتم این در واقع یك مبارزه‌ای بود بین مأمون عاقل و زیرك و بسیار باهوش، و امام رضا. مأمون اوّل گفت خلافت را میدهم؛ اوّل ولایتعهدی نبود؛ گفت من خلافت را به شما میدهم. حضرت قبول نكردند؛ اصرار كرد؛ بعد گفت حالا كه قبول نمیكنید، پس ولایتعهدی [را قبول كنید]. علّت اینكه مأمون این كار را كرد چه بود؟ من [در آن پیام]، چهار پنج علّت و دلیل برای مأمون ذكر كردم كه او به این اهداف فكر میكرد و دنبال این چیزها بود. امام (علیه ‌السّلام) قبول كردند؛ من پنج شش علّت هم ذكر كردم برای اینكه حضرت چطور قبول كردند و چرا این كار را كردند و فواید این كار چه بود. یك حركت عظیم، یك جنگ فوق‌العاده‌ی غیر نظامی، یعنی جنگ سیاسی در واقع، بین حضرت و مأمون راه افتاده و حضرت در این جنگ مأمون را خُرد و خمیر كرده؛ یعنی با این كاری كه كرده، منكوب كرده مأمون را؛ طوری كه مأمون مجبور شده حضرت را به قتل برساند. وَالّا اوّل كه این‌جور نبود؛ [حضرت را] احترام میكردند، نماز میفرستادند؛ از این كارها بود دیگر. حالا آنجا من شرح دادم كه مأمون چرا این كارها را میكرد و چرا كرد و چه اهداف و چه فوایدی در ذهنش بود؛ آن وقت‌ها ما هم مثل شماها كه الحمدلله جوانید و حوصله دارید، حوصله داشتیم و از این كارها میكردیم؛ حالا كه دیگر بكلّی از این معانی دور هستیم.

بنابراین این سه بخش در زندگی حضرت امام رضا (علیه ‌الصّلاة و السّلام) و بقیّه‌ی ائمّه باید تبیین بشود. هنر شما این است كه این سه بخش را اوّلاً استخراج كنید؛ ثانیاً اینها را از زیاده‌گویی‌ها و حرفهای غیر متقن تخلیص كنید؛ ثالثاً كه این سوّمی‌ مهم‌تر از همه است، با زبان مناسب، با زبان روز، با زبان قابل فهم برای مخاطب غیر شیعه و حتّی شیعه ــ چون دوری بعضی از جوانهای خودمان هم از این معارف، كمتر از دوری غیر شیعه و غیر مسلمان نیست و اطّلاعی ندارند ــ بیان كنید اینها را. به نظر من اگر این كار انجام بگیرد، فقط صِرف یك گردهمایی و سخنرانی و مانند اینها دیگر نخواهد بود؛ یعنی یك فایده‌ی محسوسی بر آن اتّفاق می‌افتد.

والسّلام علیكم و رحمة‌الله و‌ بركاته

دسترسی سریع