دزدیده چون جان میروی اندر میان جان من
اشعار ـ اخلاقی و عرفانی
دزدیده چون جان میروی اندر میان جان من
سرو خرامان منیای رونق بستان من
چون میروی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من...
1400/08/26
|
14:30