استاد اخلاق و عرفان اسلامی
مرحوم آیت الله سید عبد العلی آیت اللهی فرزند مرحوم آیت الله آقا سید عبدالمحمد سبط مرحوم آیت الله العظمی حاج سید عبدالحسین دزفولی نجفی لاری سال 1299 هجری شمسی در شهرستان جهرم متولد شد. ایشان در سن 7 سالگی با ورود در مكتب خانه آموختن را آغاز كرد.
مرحوم آیت الله سید عبدالمحمود آیت اللهی پدر بزرگوار ایشان در سال 1348قمری به خاطر فتوای مبارزه و جنگ مسلحانه با رضاخان پهلوی به شیراز تبعید و در شیراز حبس گردید. در همین ایام منزل آن مرحوم را در لار محاصره نظامی و پس از چند روز خانه ایشان را اشغال و غارت كردند و پس از آن خانواده ایشان را به جهرم و پس از آن به شیراز انتقال دادند كه با فشارها و پیگیری های مراجع و علمای وقت از جمله مرحوم آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیت الله نائینی از نجف اشرف مرحوم آیت اللهی پس از 40 روز از زندان پهلوی آزاد شد. در این ایام سید عبدالعلی نوجوانی 9ساله بود.
شروع تحصیلات و اساتید:
پس از انتقال به شیراز در مكتبخانههای قدیمی و قدری هم در مدارس جدید، تحصیلات ابتدایی را تمام نموده (در مكتبخانه، قرآن و رساله و اصول دین و حلیه المتقین و معراج السعاده و گلستان سعدی و تاریخ ایران و جامع عباسی و امثله و شرح امثله را خواندم.
سید عبدالعلی در سن 14 سالگی وارد مدرسه علمیه شیراز شد و تحصیلات حوزوی خود را رسما آغاز كرد. مقدمات و سطوح را در شیراز در نهایت سختی دوره ستم شاهی پهلوی اول و دوم در خدمت اساتید بزرگوار وقت از جمله مرحوم استاد ملا احمد دارابی از اساتید سطح عالی، علامه حاج سید نورالدین حسینی قدس الله روحه الشریف، مرحوم آیتالله حاج شیخ ابوالحسن، حدائق خواند و البته طبق معمول حوزههای علمیه در مدرسه خان شیراز در كنار تحصیل علوم حوزوی به تدریس نیز اشتغال داشت.
ایشان همچنین اسفار را از محضر استاد متأله عارف مرحوم آقا میرزا محمد علی حكیم نمازی قدس سره كسب فیض كرد و نیز مبدأ و معاد مرحوم ملا صدرا قدس سره العزیز و شرح فصوص قیصری از محیی الدین ابن عربی آموخت.
سید عبدالعلی آیت اللهی به رسم وظیفه در حزب دینی برادران كه به ابتكار مرحوم آیت الله حاج سید نورالدین عضو فعال شد.
سید عبدالعلی شیرازی مینویسد:
پس از طی مراحل تحصیل و اتمام سطوح به قصد اینكه از طریق بندرعباس به نجف اشرف مشرف شوم به لار مسافرت نمودم. اما مقدر نبود و حدود یك سال در لار در خدمت عمّ بزرگوار آیت الله آقا سید علی اصغر قدس سره العزیز كه از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حكیم بزرگوار متأله حاج شیخ محمد حسین غروی رفع الله روحه الشریف فی الملكوت الاعلی و هم دوره مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی محمد بروجردی قدس سره العزیز بود كه خیلی با همدیگر دوستی و رفاقت داشتند توقف كردم.
پس از افتخار دامادی ایشان در سال 1366قمری به قم مشرف شدم و در محضر درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر و آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری قدس الله اسرار هم حاضر میشدم و حدود 5 سال در قم از محضر مقدس آیات عظام مستفیض میگردیدم.
اولین دیدار با امام قبل از انقلاب:
در تابستان سال1366 قمری به مشهد مقدس مشرف شدم و در همان ایام حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به مشهد مشرف شدند كه حقیر با مرحوم عمه زاده حجت الاسلام و المسلمین آقا سید حسن شریعتمداری رحمت الله علیه خدمت معظم له مشرف شدیم و در آن مجلس مرحوم آیت الله الحكیم المتأله المحقق آقا میرزا مهدی آَشتیانی قدس سره و عده دیگری از آقایان تشریف داشتند و مرحوم آشتیانی به واسطه سابقه با حقیر در مدرسه نواب به دیدن حقیر و مرحوم عمهزاده آمدند.
نماز با آیت الله كاشانی در محاصره تانكها :
پس از مشهد مقدس عازم تهران شدم كه مصادف با ماه مبارك رمضان بود و در منزل مرحوم آیت الله المجاهد حاج سید ابوالقاسم كاشانی قدس سره العزیز شبها تا حدود سحر جلسه دینی و مبارزه با دولت طاغوتی بود و حقیر هم هر شب حاضر میشدم تا روز عید فطر با معظم له ظاهراً در خیابان خراسان نماز عید برگزار شد در حالی كه نظامیها با تانك و خودرو همه را محاصره كرده بودند.
هیئت دولت (رژیم شاه ) یا كافرند یا فاسق:
در سال1328 شمسی كه در لار مبارزه انتخابات از طرف روحانیت (آیت الله آقا سید علی اصغر) و عموم مردم در مقابل كاندیدای دربار پلید پهلوی عبدالرحمن فرامرزی شروع شد. بنده ناچیز در مبارزه شركت داشتم و به كمك مرحوم عم فقید و با خطابههای آتشین مردم را تشجیع به مبارزه مینمودم و در بعضی سخنرانیها در همان سال در مسجد جامع لار در حضور عموم مردم تصریح نمودم كه هیئت دولت یا كافرند و یا فاسق و فاجر و در هر حال هركس قدرت داشته باشد باید قیام با سیف با آنان بنماید تا آخرالامر پس از چند روز اعتصاب عمومی و مخابره حدود یك میلیون كلمه تلگراف و تلفن و بیاثر ماندن همه فعالیتها چه در لار و چه در شیراز و تهران روز آخر انتخابات مردم ریختند و چهار نفر از بزرگان اعضای انجمن انتخابات را كشتند و صندوق را آتش زدند و فرماندار هم فرار نمود كه مطالب مفصل است و مقام گنجایش ذكر آن را ندارد.
عزیمت به نجف اشرف:
حدود سال1374 قمری مشرف به نجف اشرف شدم و دو سال یا كمتر از محضر درس آیات عظام مرحوم آقای سید عبدالهادی شیرازی و آقای سید محسن حكیم و بعضی آیات عظام دیگر مستفیض میشدم و با مرحوم آیت الله العظمی سید محمدباقر صدر قدس سره و همچنین آیت الله آقا سید موسی امام صدر از محضر درس حاج شیخ صدرا مستفیض میشدیم و مبحث نفس اسفار را میخواندیم ضمناً شبها در درس خارج اصول آیت الله العظمی خوئی قدس سره العزیز شركت و از محضر معظم له استفاده میكردم.
درخواست مردم و تاكید علماء ؛ بازگشت به لار:
پس از فوت مرحوم عم فقید آیت الله آقا سید علی اصغر آقایان محترم اهالی لار با نامههای متعدد و تلگرافها از محضر مرحوم آقا سید عبدالهادی و غیر ایشان تقاضا كردند كه حقیر را به لار بفرستد و همچنین از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی چنین درخواستی نمودند كه معظم له هم بوسیله مرحوم آیت الله حاج شیخ علی بروجردی قدس سره به حقیر دستور مراجعت به لار دادند. با اینكه مكرر برای مراجعت به لار استخاره میگرفتم و بد میآمد ولی به ناچار با توجه به درخواست مردم و نظر اساتید عظام از سال 1374 قمری وارد لار گردیده و در این شهرستان ساكن میباشم. پس از ورود به لار علاوه بر مشاغل نماز جماعت و كارهای اجتماعی همواره به مباحث و تدریس مشغول بودهام و سه مباحثه یعنی رسائل و مكاسب و كفایه داشتهام تا وقتی كه به یك مباحثه مكاسب اكتفا میشد و كارهای فرهنگی و دینی و تأسیس حوزه علمیه و تربیت طلاب ادامه داشته و در حال حاضر دو حوزه علمیه یكی مختص به برادران و یكی مختص به خواهران اداره میگردد.
سازماندهی قیام عشایر به فرمان امام 1342
در سال1342 كه امام قدس سره قیام نمود اعلامیههای معظم له و سایر مراجع را در شهر و اطراف پخش مینمودیم و آنچه مقدور بود برای تحرك مردم بعمل میآمد و در منابر و مجالس اعلامیهها قرائت میشد و با آقایان علمای شیراز مرحوم آیت الله محلاتی و آیت الله دستغیب در تماس بودم و مكاتبههایی هم به محضر امام قدس سره در مورد مبارزه مینمودم و معظم له نیز با خط مبارك خود جواب مرقوم میفرمودند و مكاتبات بوسیله مسافر فرستاده میشد كه خوشبختانه سه نامه پرقیمت به خط مبارك خودشان موجود است و بیشتر از سه نامه بود كه به واسطه جابجا نمودن اعلامیهها و بیرون بردن از منزل متأسفانه مفقود شده و از بین رفته است.
پس از دستگیری امام رضوان الله تعالی علیه حدود دو ماه یا بیشتر باتفاق عده دیگری از روحانیون مبارز به همراه آقایان محترم و آیات عظام شیراز در تهران بسر بردیم و در جلسات آیات عظام كه تشكیل میگردید شركت داشتیم مخصوصاً جلساتی كه در منزل آیت الله العظمی میلانی قدس سره برقرار میشد شركت مینمودیم تا وقتی كه منزل معظم له محصور و از رفت و آمد ممانعت بعمل میآمد ولی توقف در تهران ادامه داشت تا هنگامی كه امام راحل قدس سره و دیگر آقایان عظام از حبس نجات یافتند و به دیدن امام و سایر آقایان مشرف شدیم سپس یكی دو هفته در قم توقف نموده و پس از آن عازم شیراز گردیدیم و در شیراز مدتی توقف و در جلسات آقایان آیات عظام شیراز كه بمنظور ادامه مبارزه تشكیل میگردید شركت داشتم و سپس به لار مراجعه نمودم و اجمالاً آنچه در تمكن بود انجام گرفت كه در لار مردم قیام نمایند اما چون مردم لار از دوره مشروطه ، زمان مرحوم جدم و نیز در زمان پدرم با رضاخان و در زمان مرحوم عم فقید مبارزههای سرسختانه ای نموده بودند و به حسب ظاهر منتهی به شكست شده بود و در نتیجه مبارزات، روحانی و رهبر خود را از دست داده بودند و ضررهای مالی و غیره ، زیاد متحمل شده بودند مخصوصاً در قضیه مشروطه و استبداد صغیر چهارده شبانه روز لار كه مركز تجارت بوده به دست عمال استبداد قوام شیرازی و قشون وی به غارت رفته بود و حتی سه مرتبه منزل خودمان در دوره قاجار و یك مرتبه در دوره رضاخان كه بنده هشت نه ساله بودم مورد غارت واقع شد لذا آنطور كه شایسته بود و مایل بودم مردم همراهی نمیكردند ولی در این بین عشایر لارستان مراودههایی با حقیر داشته و اظهار آمادگی خود برای قیام میكردند. اما چون قیام عشایر مستلزم بودجه سنگین و تبعات طاقت فرسا بود و بعد از قیام كنترل آنها برای حقیر مشكل بود بلكه برای حقیر در آن وضع اختناق آور ، ناممكن بود لذا یك نفر روحانی امین بنام جناب حجهالاسلام آقای سید عبدالرحیم طاهری پسر عموی پدرم رحمت الله علیه را بحضور امام قدسه سره و بعضی دیگر از مراجع فرستادم و شرح حال را معروض داشتم كه عشایر حاضر به قیام هستند و معظم له هم فرموده بودند كه قیام در مقابل ظالم واجب است ولو بلغ ما بلغ.
پس از مراجعه مرحوم سید عبداالرحیم ، مطلب را مخفیانه به حقیر اظهار نمودند لذا دو نفر از نمایندگان عشایر لر و نفر مرحوم آقایان الله یار بیگلری و آقاجان بیگلری شبانه به منزل حقیر آمده و مرحوم سید عبدالرحیم هم حاضر شد و مطلب را به آنها ابلاغ نمودیم. آن دو پرسیدند ولو بلغ ما بلغ یعنی چه؟ گفته شد یعنی هرچه بادا باد. آنها هم خوشحال شدند و خداحافظی كردند و رفتند و طولی نكشید كه قیام نمودند و پاسگاه محل خود را تسخیر نمودند و رئیس پاسگاه و چند نفر را كشتند و خلع سلاح نمودند و یك سال و یا بیشتر با قوای دولتی در زد و خورد بودند و از این طرف و آن طرف هم نیروی دولتی میآمد و چاره آنان نمیكردند.
ناگفته نماند نقشه حقیر این بود كه همه عشایر لارستان را متحد و همدست نمایم و با كمك و همراهی حاج شاه میرزای دولخانی باهم قیام نمایند و ناچار بودیم در نهایت خفا این كار را بكنیم. اما قیام فوری این دو طایفه و شایعه اینكه بنده تحریك كردهام و محاصره اطراف منزل ، نقشه را بهم زد و بواسطه همین شایعه كه بنده تحریك كردهام مرتب از شیراز و تهران و هرمزگان میآمدند برای تحقیق از حقیر به روشهای مختلف كه رابطه بین بنده و آنها را كشف نمایند و مدركی بدست آورند و به قول بعضی حقیر را به دادگاه صحرایی و نظامی بكشند بواسطه اینكه تحریك مسلحانه علیه دولت نمودهام اما به خواست الهی موفق نشدند ولی مرتب مواظب حقیر و منزل حقیر بودند.
مبارزه این دو طایفه بیش از یك سال طول كشید تا آخرالامر سرهنگ سید ناصر اشرفی مأمور شد و با ریش و عمامه سبز با آنان مراوده پیدا كرد و آنان را فریب داد كه من خیرخواه شما هستم و پس از آنكه چندین جلسه مزاحم حقیر شد كه مرا فریب دهد برای تسلیم نمودن آنان و موفق نگردید. آخرالامر غافلگیرانه ششم محرم آنان را در صحرایی نزدیك خنج به خمپاره بست در حالی كه بعضی در حال نماز و بعضی وضو میگرفتند و بعضی در كارهای دیگر بودند. در آن زمان حقیر در شیراز بودم.
چند نفر از بزرگان و خردسالان و مرد و زن را شهید نمود و خانواده آنان را اسیر كرد و به لار آورد و برای نمایش آنها را در ملاء عام قرار داد و عدهای دیگر را چنان كه میگویند بنام مریض بودن ، عمال حكومت پهلوی بوسیله سوزن آنها را از بین بردند كه مجموعاً چنانكه بعضی از اهالی این دو طایفه میگویند قریب یكصد نفر یا بیشتر میشوند كه باید تحقیق شود و این مقدار به نظر بعید است.
در این بین برای حقیر زحمات زیادی و نگرانی های طاقت فرسا پیش آمد و از طرف عدهای دشمن و دوست نادان مورد ملامت و شماتت قرار گرفتم.
ناگفته نماند كه اخیراً در شیراز شنیدم كه نامهای از حقیر در جیب مرحوم شهید رستم خان از طایفه لر و نفر بوده كه حكایت از رابطه حقیر با آنان مینموده و پس از شهادت وی بدست سرهنگ سید ناصر اشرفی افتاده و پاره كرده است ولی بنده درنظر ندارم كه نامه نوشته باشم. تماس حقیر عموماً بواسطه افراد روستایی مخصوصاً از اهالی فداغ مرحوم حاج علی خدمتی و غیره بوده است.
مرحوم آیت الله سید عبدالعلی آیت اللهی در 19 خرداد 1391 در سن 92 سالگی دعوت حق را لبیك گفت و به دیار باقی شتافت.
بخشی از پیام مقام معظم رهبری به مناسبت ارتحال مرحوم آیت اللهی:
آن عالم بزرگوار كه همچون گذشتگان عالی مقام این بیت شریف، ملجاء و مرجع امور دینی و اجتماعی و سیاسی مردم آن سامان بوده و عمر با بركت خود را در خدمت به دین و دنیای مردم سپری كرده اند، بیشك یكی از اركان مردمی نظام جمهوری اسلامی در آن خطه بودند و فقدان ایشان خسارتی است كه باید به توفیق الهی و با تعقیب نیات و اهداف ایشان جبران گردد، انشاالله.