استاد اخلاق و تربیت اسلامی
زندگینامه استاد گرانقدر آیتالله نجفی قمشهای به نقل از خوشان بیان میگردد:
بنده در شهرستان شهرضا (قمشه) در محله «فضل آباد» چشم به جهان گشودم. فرزند هفتم والدینم بودم. دوران كودكی را در دامن پر مهر مادری مؤمنه و سایه لطف پدری باتقوا و محب اهل بیت سپری كردم. در سن شش سالگی به مدرسه «خیام شهرضا» رفتم. شش كلاس ابتدایی را خدمت آموزگارانی دیندار و ارزشمند گذراندم. اولین انگیزه مهم و سرنوشت ساز طلبه شدنم؛ علاقه وافر پدرم به علماء و روحانیت بود. آن مرحوم هر ساله دهه آخر ماه صفر در منزلمان، عزاداری خامس آل عبا (علیهم السلام) را بر پا می كرد. آشنایی من با روحانیون اینگونه آغاز شد.
همان وقت بعضی از آن عالمان راستین بنده را به آمدن در راه طلبگی تشویق می كردند. پدرم نیز نوع مواعظی را كه از اهل منتبر می شنید برای ما بازگو می كرد؛ بدین ترتیب بنده عاشق طلبگی شدم و به ویژه بسیار به عرفان و فهم قرآن علاقه مند شدم.
این انگیزه ها در جانم بود تا بعد از طی كلاس ششم. روزی مغازه پدرم نشسته بودم كه امام جماعت محلمان مرحوم «حاج آقا میرزا نصرالله زارعان» به انجا آمد و به پدرم گفت چند پسر داری؟ پدرم گفت: پنج پسر. ایشان گفت: دوست داری خمسش را به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بدهی؟ پدرم گفت: حرفی ندارم. اگر همین «قدرت الله» تمایل داشته باشد او را ببرید. ایشان به بنده گفت: می آیی طلبه شوی؟ بنده كه جانم منتظر جرقه ا ی بود فوراً گفتم: بلی. ایشان فرمود: فردا صبح هنگام بین الطلوعین برای درس عربی به منزل ما بیا. و این آغاز طلبگی من بود.
تحصیل در حوزه علمیه شهرضا: پس از درك حضور حاج آقا زارعان و تلمذ خدمت ایشان، محضر بزرگان دیگری چون: «حجت الاسلام حاج سید فضل الله حجازی» و دیگر علمای محلی، دروس مقدمات: (سیوطی، مغنی، معراج السعادة، منطق كبری و قانونچه طب ابن سینا) را به پایان بردم. تابستان ها كه مفسر، شاعر و عارف نامی مرحوم «محی الدین الهی قمشه ای» به شهرضا می آمد؛ بنده كه از شعر و عرفان، تفسیر و حالات ایشان بسیار متأثر بودم؛ «فصوص فارابی» را محضرشان تلمذ كردم. از همان زمان بود كه آتش عشق به عرفان، حكمت و اخلاق در جانم شعله ور شد.
حدود پنج سال در شهرضا و در حجره ای از مدرسه علمیه «حسینیه سادات» به سر بردم و در این میان گاهی به پدرم كمك می كردم تا آنكه اندك اندك عشق دارالعلم قم به دلم افتاد. اما كمیِ سن و تنگدستی مادی قدری مردّدَم كرده بود تا آنكه روزی به پیشگاه حكیم علی الاطلاق از قرآن مجید استخاره گرفتم كه خوب آمد و عزمم جزم شد تا راهی دیار قم شوم. در همان اوان به محضر مقدس عارف واصل مرحوم «آیت الله حاج آقا رحیم ارباب» در اصفهان شرفیاب شدم و استشاره و استجازه كردم. ایشان دست الهی خود را بر سر بنده كشیده و دعا فرمود و مرا برای رفتن به قم و ادامه تحصیل علم و عمل به خدا سپرد.
اما تحصیل در قم: در حدود هفده سالگی به مدرسه رضویه قم كه به نورانیت و بركت مشهور بود؛ رفتم و حدود هفت سال در آنجا به سر بردم. بعد از خواندن كتاب: «مختصر و مطول»، كتب: (فقه، اصول، منطق و حكمت) را شروع كردم.